فیل نادانی برایش موش بود
روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است
باوجود سوز وسرمای شدید
ریز علی پیراهن از تن می درید
تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پراز تصمیم کبرا می شدیم
پاک کن هایی زپاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفتر ها به رنگ کاه بود
***
مانده در گوشم صدایی چون تگرگ
خش خش جاروی بابا روی برگ
هم کلاسی های درس رنج ودرد
بچه هایی کوچک اما مرد مرد
***
کاش می شد باز کوچک می شدیم
لااقل یک روز کودک می شدیم
یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچ ها که بودش روی دوش
ای معلم نام وهم یادت به خیر
یاد درس آب بابایت به خیر
ای دبستانی ترین احساس من
باز گرد این مشق ها را خط بزن
"شعر از محمد حریری جهرم "
نظرات شما عزیزان:
HELIA-SAEED 
ساعت11:37---9 تير 1391
سلام وبلاگ عالی داری.به وبلاگ منم سر بزن و نظر بده.خوشحال میشم لینکم کنی
پاسخ:سلام ممنون باشه حتما