ز ليلايي شنيدم يا علي گفت
به مجنوني رسيدم يا علي گفت
مگراين وادي دارالجنون است
كه هر ديوانه ديدم يا علي گفت
نسيمي غنچه اي را باز ميكرد
به گوش غنچه كم كم يا علي گفت
چمن با ريزش باران رحمت
دعايي كرد او هم يا علي گفت
يقين پروردگار آفرينش
به موجودات عالم يا علي گفت
خمير خاك آدم را سرشتند
چو برمي خواست آدم يا علي گفت
صبا هم بال خود با باد برده
سليمان بس كه محكم يا علي گفت
مسيحا هم دم ازاعجاز مي زد
زبس بيچاره مريم يا علي گفت
علي را ضربت كاري نمي شد
گمانم ابن ملجم يا علي گفت
مگر خيبرز جايش كنده مي شد
يقين آنجا علي هم يا علي گفت
نظرات شما عزیزان:
نظري 
ساعت23:51---13 مرداد 1391
سلام
پاسخ:تشکر،طاعات شما هم قبول.